مادام کوری، سلامتیاش را از دست داد اما به اهدافش رسید و خدمت بسیار بزرگی به بشریت کرد. ادیسون هرگز از آزمایشها و تحقیقاتش ناامید و خسته نشد و هر روز امیدوارتر از قبل به کارش ادامه میداد. در زندگی سر تا سر پرفراز و نشیب همة انسانهای موفق ویژگیهای مشترکی یافت میشود.
ممکن است که بسیاری از ما این روحیات و خصوصیات فردی را نداشته باشیم اما دانشمندان ثابت کردهاند که درخشش و موفقیت افراد در زمینههای مختلف تنها به 20% استعداد آنها و 80% تلاش و پشتکارشان بستگی دارد. هر کدام از ما ویژگی روحی و اخلاقی را میتوانیم در خودمان خلق کنیم و یا از بین ببریم. ما نیز میتوانیم از برترینها باشیم اما باید بدانیم که همة موفقها چگونه عمل کردهاند:
1 - بسیار صادق و درست کردار هستند: همة کسانی که موفقیت را لمس کردهاند. همواره اصل درستکاری و صداقت را سرلوحة کارهایشان قرار دادهاند. ممکن است بسیاری با فریب و نیرنگ به ظاهر پیروز باشند، اما به راستی این درستکاران هستند که تا انتهای خط، گوی سبقت را از دیگران میربایند.
2 - محتاط هستند: به خاطر همین ویژگی است که میتوانند از همة موانع به راحتی عبور کنند و همه چیز را پشت سر بگذارند. آنها هرگز بیگدار به آب نمیزنند.
3 - سخت کوش و پرتلاش هستند: برای این افراد زحمتکش پول بادآورده مفهومی ندارد. آنها لازمه رسیدن به موفقیت را سختکوشی میدانند و برای رسیدن به موفقیت از هیچ تلاشی فروگذار نمیکنند.
4 - تشنه یادگیری هستند: آنها علاقه بسیار زیادی برای یادگیری در هر زمینهای دارند. انسانهای موفق، خودشان را بالا میکشند و همواره در مسیر رشد و بالندگی قدم میگذارند. آنها از تمام جنبههای زندگی و به خصوص از اشتباهاتشان درس عبرت میآموزند و از این کار ابایی ندارند.
5 - مهربان و صمیمی هستند: تا به حال دقت کردهاید که انسانهای موفق چقدر مردم دار و اجتماعی و مهربان هستند. همین ویژگیهای اخلاقی آنهاست که محبوبیتشان را بیشتر میکند و به آنها این توانایی را میدهد که سایرین را نیز در راه رسیدن به موفقیت یاری کنند.
6 - وفای به عهد میکنند: قول دادن و به آن عمل کردن، اصلی است که میلیونها انسان را در مسیر صحیح قرار داده و آنان را جزء افراد موفق میشمارد.
7 - در مواجه با مشکلات، به دنبال راه حل هستند:
به عقیده آنها مشکلات فرصتی است طلایی و گرانبها برای انجام دادن غیر ممکنها. آنها به هیچ وجه از مشکلات نمیترسند و شکایتی هم ندارند. انسانهای موفق، همواره در جست و جوی یافتن راه حل هستند.
تنها کافیست که از همین حالا این شاخصها را در خودتان تقویت کنید. سپس متوجه میشوید که شما نیز وارد جاده موفقیت شدهاید. همواره تصویر نهایی هدف و آرزویتان را بزرگ و پررنگ برای خودتان ترسیم کنید. یک مهندس ساختمان، هر روز که بر سر ساختمان در حال ساخت، حاضر میشود با در دست داشتن یک نقشه، تصویر نهایی را برای خودش تکمیل میکند. شما نیز چنین عمل کنید، نقشه به دست پیش روید و از اراده و قدرت بیکران الهی غافل نباشید.
افسردگی، همه زندگی شما را در بر میگیرد:
هیجانها، افکار، فعالیتها، عملکرد فیزیولوژیک و موقعیتهای زندگیتان را که شامل حمایت اجتماعی، روابط خانوادگی، وضعیت شغلی، درآمد و مانند اینها است. هر کدام از این ناحیهها نیز با نواحی دیگر زندگی، در ارتباط هستند. بنابراین تغییر در هر کدام از آنها میتواند در بقیه، تحول ایجاد کند. شما میتوانید به جای یک منطقه، چندین منطقه را تغییر دهید. هدف درمان این است که همه نواحی زندگی شما ترقی پیدا کند. هر تغییر مثبتی میتواند روی نواحی دیگر مؤثر باشد ولی ما عمدتاً روی فعالیتهایی که میتوانند افسردگی را کاهش دهند، تأکید میکنیم.
در طول افسردگی، بسیاری از مردم فعالیتهای دوران شادمانیشان را دیگر انجام نمیدهند. اما اگر شما مراقبت از خود یا فعالیتهای روزهای معمول خود را رها کنید، زندگیتان راکد و غمانگیزتر میشود. شاید فکر کنید شما با انجام دادن کار کمتر، به آرامش دست پیدا میکنید اما در واقع شما با این کار به وخیمتر شدن افسردگیتان کمک میکنید.
افسردگی باعث عدم فعالیت میشود اما این عدم فعالیت، خودش افسردگی را بدتر میکند. شاید به نظر برسد که استراحت، راه خوبی برای مقابله با افسردگی است اما استراحت هم در واقع افسردگی را بدتر میکند.
منتظر این نباشید که میل به انجام دادن کارهای بیشتر، در شما به وجود بیاید. منتظر ماندن، احتمال بهبودتان را کمتر میکند. در عوض، به تدریج به خودتان تکانی بدهید و حتی وقتی که فکر میکنید حس انجام دادن کاری را ندارید، گامهای زیر را دنبال کنید:
گام اول:
چه فعالیتهایی باید افزایش پیدا کنند؟
چهار ناحیهای که فعالیت افراد افسرده در آنها کاهش پیدا میکند و در نهایت موجب میشود افسردگیشان بدتر شود عبارتند از: ارتباط با خانواده و دوستان، مراقبت از خود، فعالیتهای خودپاداشدهنده و مسؤولیتهای کوچک.
لیستی که در پایین میآید شامل فعالیتهایی میشود که در هر کدام از این ناحیهها از افسردگی تأثیر گرفتهاند و باید افزایش پیدا کنند.
1- رابطه با خانواده و دوستان
از دیگران بخواهید کاری برایتان انجام دهند. ارتباط خود را با افرادی که در زندگی معمول با آنها بودهاید حفظ کنید. سعی کنید بیشتر با دیگران معاشرت کنید و همیشه یک نفر را به عنوان محرم خود داشته باشید. این کارها معمولاً بهتر از تنها بودن و نگه داشتن رازها در دل است. دوباره به دیگران زنگ بزنید. در گروههای اجتماعی یا در کلاسهای مختلف عضو شوید.
2- مراقبت از خود
هر روز به سر و وضع خودتان برسید و زمانی را برای حمام و نظافت شخصی اختصاص بدهید. به طور منظم ورزش کنید. هر روز صبح صبحانه بخورید و از غذاهای مقویتر استفاده کنید.
3- فعالیتهای خودپاداشدهنده
داستانهای کوتاه بخوانید، در طبیعت قدم بزنید، برای خودتان برنامه هنری یا سرگرمیداشته باشید. برای مسافرت برنامهریزی کنید، به سینما بروید و در بازیهای دستهجمعی شرکت کنید.
4- مسؤولیتهای کوچک
ایمیلهایتان را چک کنید، صورت حسابهایتان را پرداخت کنید، خانه را تمیز کنید، خریدهای خانه را انجام دهید و کارهایی را که به شما محول شده به انجام برسانید.
گام دوم:
دو تا از فعالیتهای بالا را که فکر میکنید وضعیت فعلی شما را تا حد زیادی عوض میکند، انتخاب کنید. انتخابهای شما باید از ناحیههای جداگانه باشد.
گام سوم:
اهداف واقعبینانه انتخاب کنید و آنها را انجام دهید.
برای انتخابهایی که کردهاید، یک هدف قابل انجام برای هفته حاضر در نظر بگیرید. یادتان باشد که افسردگی باعث میشود شما در انجام این فعالیتها مشکل داشته باشید.
پس بهتر است هدفهایی را انتخاب کنید که نسبت به انتظارهای معمول، پایینتر باشد. مثلاً اگر شما دوست دارید که دوباره دوچرخهسواری کنید، هدف اول میتواند این باشد که دوچرخه خود را پیدا کنید و ببینید آیا نیازی به تعمیر دارد یا نه؟
اگر شما دوست دارید خانهتان را تمیز کنید، هدف اول میتواند این باشد که یک اتاق را تمیز یا قفسهها را گردگیری کنید.
اگر شما دوست دارید دوباره با مردم معاشرت کنید هدف اول میتواند این باشد که با یکی از دوستان حداقل پنج دقیقه تلفنی حرف بزنید.
افکار خودتان را اصلاح کنید
همانطور که در بخش علتها گفتیم نوع خاصی از افکار باعث افسردگی میشوند. «بِک» که مبدع روش شناختدرمانی برای افسردگی است پیشنهاد میکند:
1- افکار منفی خودتان را بشناسید
الف) آنها معمولاً خودکار هستند. یعنی وقتی که شما غمگین هستید ناگهانی و بیمقدمه به ذهنتان میرسند.
ب) آنها غیر منطقی و بیفایده هستند. اگر شما به دقت این فکرها را بررسی کنید، میبینید که با واقعیت خارجی مطابق نیستند.
ج) اگرچه افکار منفی، غیر منطقی هستند اما ممکن است در زمانی که به ذهنتان خطور میکنند کاملاً موجه و منطقی به نظر برسند.
د) هرچه بیشتر به این فکرها معتقد باشید بیشتر احساس غمگینی میکنید.
2- افکار منفیتان را به دستههای سهگانه تقسیم کنید
اگر شما این افکار را یادداشت کنید، به سه دسته میرسید که ممکن است دارای ویژگیهای زیر باشند:
الف) افراط: شما وقایعی را که به نظر دیگران یک مشکل عادی به نظر میرسند، به صورت فاجعه تعبیر میکنید. در واقع شما در همه مسائل اغراق میکنید.
ب) تعمیم بیش از اندازه: شما هر حکمی را کلی و وسیع میکنید و روی جنبههای منفی مسائل تأکید میکنید؛ «دیگر هیچ کس مرا دوست ندارد». اگر یکی از آشناهایتان جوابتان را ندهد فکر میکنید «من همه دوستانم را از دست دادهام». همانطور که میبینید شما دارید مسائل را همه و هیچ میکنید. کلماتی که به نظر بعضی روانشناسان در دنیای روزمره واقعیت عینی ندارند و ساخته ذهن ما هستند.
ج) نادیده گرفتن جنبههای مثبت: فقط حوادث و رویدادهای منفی روی شما اثر میگذارند و به یادتان میمانند. از طرف دیگر شما ممکن است بعضی از موارد مثبت را هم به عنوان شکست و ضرر تلقی کنید.
چه کار باید کرد؟
بک در جزوهای که به بیماران خودش میداد پیشنهاد میکرد که:
1- برنامه روزانه داشته باشید: سعی کنید طوری کارهای روزانه خودتان را برنامهریزی کنید که همه ساعات روز، پر باشند. همانطور که در بخش فعالیتها گفتیم بهتر است از کارهای ساده شروع کنید. بعداً شما میتوانید از این برنامه روزانه به عنوان سند تجارب و موفقیتهای روزانه استفاده کنید.
2- روش مهارت و لذت: شما معمولاً بیش از آنچه خودتان میدانید کار انجام میدهید. وقتی که همه کارهایی را که در روز انجام دادهاید یادداشت کردید، رویدادهای موفقیتآمیز را با حرف «م» و رویدادهای لذتبخش و خوشایند را با حرف «خ» مشخص کنید.
3- به یاد داشته باشید افکار شما، شما را افسرده میکنند: خیلی از افراد افسرده فکر میکنند که زندگی آنچنان غمانگیز است که آنها طبیعتاً باید افسرده باشند اما در واقع احساسات آنها از افکار میانجیشان نشأت گرفته و نه از خود رویدادها.
4- هرگاه احساس غمانگیزی به شما دست داد در مورد فکرهایتان تأمل کنید: بهتر است به جای آنکه این فکرها را نشخوار ذهنی کنید، آنها را بنویسید تا بهتر بتوانید در مورد غیر منطقی بودنشان قضاوت کنید.
5- سعی کنید افکار خودتان را تصحیح کنید. اگر یک طرف کاغذ را به نوشتن افکار خودکار منفی اختصاص دادهاید، طرف دوم را به نوشتن افکاری اختصاص دهید که منصفانهتر و منطقیترند. شما میتوانید حتی به این افکار نمره بدهید.
6- مسائل دشوار را حل کنید. برای این کار هر یک از گامهای لازم برای حل مسأله را روی کاغذ بنویسید و بعدش آن مراحل را یکی یکی انجام بدهید. مسائل به ظاهر غیر قابل حل معمولاً با تقسیم شدن به مسألههای کوچکتر حل میشوند. اگر راه حلتان عملی نبود از راه حلهای دیگر استفاده کنید. برای این کار میتوانید با کسانی که مسائل مشابهتان را داشتهاند مشورت کنید.
به طور کلی، دو روش کلی برای درمان افسردگی وجود دارد: دارودرمانی و رواندرمانی.
دارودرمانی
روانپزشکان برای درمان بیماران افسرده، از دارودرمانی استفاده میکنند. آنها بر مبنای میزان افسردگی بیماران و اختلالات زمینهای بیماران، داروهای مختلفی را برای درمان آنها مورد استفاده قرار میدهند.
روان درمانی
در کنار دارودرمانی، انواع و اقسام روشهای رواندرمانی نیز وجود دارد که معمولاً همراه با دارودرمانی یا بدون استفاده از هرگونه دارویی، مورد استفاده قرار میگیرند. این روشها عبارتند از:
درمانشناختی رفتاری: شاید شما هم نام CBT را شنیده باشید. درمانگران این شیوه معتقدند تغییر در فکرهای منفی شما میتواند افسردگیتان را بهبود بخشد. این شیوه در حال حاضر مشهورترین و محبوبترین درمان افسردگی است که بین 10 تا 20 هفته طول میکشد.
درمانشناختی تحلیلی: در این درمان نیز از روشهای شناختی رفتاری استفاده میشود، اما به گذشته شما نیز توجه میشود تا به شما این ایده را بدهد که چرا و چگونه مسیر فکریتان، شما را به وضعیت کنونی رسانده است.
روانکاوی: روانکاوها معتقدند که مشکلات ما از مسائلی که در گذشته داشتهایم، ناشی میشود. ما ممکن است این مسائل گذشته را انکار یا فراموش کنیم اما آنها هنوز در قسمتی از ذهن ما هستند و هرگاه که ما تحت استرس قرار میگیریم و به نحوی ضعیف میشویم ، این مسائل دوباره به سراغمان میآیند. روانکاوها به ما کمک میکنند که نسبت به مسائل ناخودآگاهمان، آگاه شویم. روانکاوی متأسفانه زیاد طول میکشد و تعداد روانکاوهای ایران نیز بسیار کم است.
خانوادهدرمانی: خانوادهدرمانگران علت افسردگی را سیستمی میدانند که فرد در آن زندگی میکند؛ یعنی خانواده. خانوادهدرمانی زمانی توصیه میشود که اختلال افسردگی اساسی، روابط بیمار با همسرش یا دیگر اعضای خانواده را به خطر انداخته یا موقعیت خانواده طوری است که به تداوم افسردگی کمک میکند. حدود 50 درصد از همسران افراد افسرده میگویند اگر میدانستند که او به افسردگی مبتلا میشود یا با او ازدواج نمیکردند یا لااقل بچهدار نمیشدند.
مطالعات نشان دادهاند که ترکیبی از رواندرمانی و دارودرمانی موفقترین راه حل افسردگی است.
برای پیدا کردن مراکز رواندرمانی در استان تهران میتوانید به سایت خانه روانشناسان امروز به آدرس http://www.tph.ir مراجعه کنید. توجه داشته باشید که مراکز مشاوره دولتی معمولاً ارزانترند. متأسفانه از آنجا که بیمه در ایران خدمات روانشناختی را تحت پوشش قرار نمیدهد معمولاً درمان افسردگی در مراکز خصوصی، گران تمام میشود
هرفردی موفقیتهای خویش را براساس یک مقیاس نسبی مورد سنجش قرار می دهد. مـوفـقـیـتـهای کـوچـک بـرخی اشخاص درنظر برخی دیگر ممکن است بزرگ جلوه نماید؛این کاملا بستگی بنوع تربیت، تحصیلات و شرایط مـوجود در زندگی شما دارد.
تا زمانیکه به اهداف خود دست یافته و برای بهترین بودن سختکوشی می کـنـیـد، فـردی موفق محسوب میشوید. این اصل مطلب است.
با این حال افرادی نیز وجود دارندکه نمی توانـندبه سطـح رضایت بخشی ازموفقیت دست یابند.ضعفهای شخصیتی و یـا خـصوصـیات از پـیـش تعیین شده زندگی آنها، مـوانـع اصـلی راه چنین انسانهایی بشمار می رود. اگر در زندگی خـود شـرایـط دشـواری را تـجربه کرده اید، نگاهی به این صفات و موقعیت ها بیندازید تا ببینید در حال آماده نمودن خود برای شکستهای بیشتر میباشید یا خیر.
پشت گوش اندازی
ممکن است یکی از اصلیترین اهریمنان عامل نابودی شما در تحصیل و زندگی شغلی، طفره رفتن و به تعویق انداختن امور بوده باشد.
افرادی که علامت مزمن این ''بـیـمـاری'' در آنها دیده میشود، مایلند با این جملات توجیه کننده که '' تمام کردنش کاری نخواهد داشت'' و یا ''نگران نباش، وقت برای انجام دادنش بسیار است''، کارها و وظایفشان را برای همیشه از سر خود باز کرده و به تعویق بیندازند.
اگر کاری در حد و اندازه قابلیتهایتان به شما روی آورد ولی به دلیل عذر و بهانه های ذکر شـده از انجام آن ممانعت بعمل آوردید، قطعا'' پشت گوش اندازی مشکل اصـلی بـوده و باید مرتفع گردد. احساس میکنید که زمان در اختیار شما اسـت، اما هنگامی کـه وقـت موعود نزدیک می شود، برای اتمام کار بسرعت هجوم می آورید و نتیجه آن خواهد شد که آن طور که در ابتدا مد نظرتان بود از انجام عمل مورد نظر باز خواهید ماند.
فرد پشت گوش انداز معمولا انسانی تنبل و سست می باشد. او برای همه چیز عذر و بهانه داشته و با اینکه توانایی و ابزار انجـام امـور را در اختـیـار دارد، از اتـمام آنـها طـفره می رود. کار کردن با چنین اشخاصی غیر قابل تحمل است و نه تنها کاستی و سستی آنها باعث اختلال در کارها میگردد، بلکه کارمندان فعال دیگر نیز مـمکـن اسـت به چنـین خصیصه ای دچار شده و رویه آنها را در پیش بگیرند.
ترس از موفقیت
مانع اصلی دیگر واهمه داشتن از موفقیت است. با اینکه چنین افرادی دقیقا'' می دانند که برای موفق شدن به چه چیزی نیاز دارنـد، امـا بدلیل داشتن ترس از موفقیت قادر به رسیدن به اهداف والای خود نیستند. در نـظـر ایـشـان راه پـیـش رو، مـخـوف و رعـب آور میباشد. نگرانی از آینده و همه مسائلی که در نهایت گریبانگیر او خواهد شد، منجر به فقدان بصیرت و بازماندن آنها می گردد؛ مـخـاطرات ذاتـی روند تجارت، رام نشدنی بنظر خواهد رسید.
فرصت های ترقی در محل کار ممکن است پیش بیایند، اما فردی که از موفقیت وحشت داشته باشد قادر به گرفتن ترفیع نخواهد بود. او بهانه می آورد که مسؤلیـتـهـای شـغـل جدید زیاد و خارج از توانایی هایش است. اینگونه اشخاص میلی به بالارفتن از پله های ترقی ندارند
وقتی آینده نا معلوم باشد، این وحشت شدت بیشتری پیدا میکند. باید پذیرفت افــرادی که دارای چنین ترسی نمیباشند روزهایی پیش رو دارند که در آنها آینده ترسناک جــلوه مینـماید، بنابراین میتوان متوجه شد اشخاصی که فاقد مکانیزمی مناسب برای برخورد و رویارویی با چنین موقعیتی می باشند، چگونه احساسی خواهند داشت.
تشخیص و حل این مشکل آسان تر از برخورد با پشت گوش انـدازی است. بـا کمی هم محوری و اندکی صبر و شکیبایی فردی که از پذیرش مسؤلیتهایی کــه موفقیـتـش را به همراه خواهد داشت وحشت دارد، میتواند شرایط را به نفع خود تغییر دهد.
وسواس
افراد موفق دارای خصوصیتی مشترک هستند و آن قابـلیـت تمرکز بر اندیشه های بـزرگ میباشد. برای بسیاری اتخاذ چنین دیدگاهی مشکل است چرا که خود را کاملا'' محدود و متعهد به انجام کارهای جزئی و کوچک میـنمایند. تلاش زیاد برای انجام کارهای جزئی زیان آور است چرا که زاویه دید را محدود خواهد کرد. اگر برای اتمام هر کار کوچکی مصر باقی بمانید، هرگز قادر نخواهید بود به اهداف والای خود دست پیدا نمایید.
اگر یک کارفرما کاری را به یکی از کارمندان سخت کوش خود محول کرده و آن کارمند دید وسیع نداشته باشد، بطور یقین کارمند مربوطه در مورد هر موضوع بی اهمیت آن پروژه دچار تنش و فشار روانی شده و در به نتیجه رساندن کار دچار کندی خواهد گـردید. ایـن حالت در اصطلاح احساس وسواس فکری-علمی نامیده و بـاعـث کـاهـش قـابل ملاحظه خلاقیت و کارایی می شود.
اینگونه افراد،سخت کوشی و تلاش زیاد را لازمه زندگیشان دانسته اما عزم و اراده خود را برای کاربرها و مصارف مفید بکار نمیبندند. تنظیم دقیق مهارتهای مدیریـت زمـانـی در برطرف کردن این مشکل کمک فراوانی خواهد نمود.
نا امنی
افراد ضعیف و سست بنیان بعلت داشتن احساس ناامنی،در کارشان پیشرفتی حاصل نمیگردد. شاید یکی از دلایل عدم موفقیت اینگونه انسانها در بی میلی آنها برای نشان دادن برش از خودشان نهفته شده باشد. علت ترس نیست؛ فقدان اطمیـنان و اعـتـمـاد باعث عقب ماندن آنها میگردد. برای مثال عدم برخورداری از تجربه در بخشی بخصوص، می تواند موجب پدید آمدن احساس عدم اعتماد به نفس در فرد شود.
مثال بیان شـده در قـسمت قبل در این مورد نیز قابل بیان است با این فرق که کارمند از هـمـان ابـتـدا اصلا'' از انـجـام کـار مـحولـه امـتـنـاع ورزیـده و با بهانه آوردنهای گوناگون به کار فرمای خود اینگونه القا میکند که نمی تواند از عهده چنین مسؤلیتهایی برآید.
در اینـجا نـیـز مـسئله هزینه فرصت از دست رفته مطرح است. برخی افراد مایل نیستند برای پیـشرفت و تـرقی دادن مـوقـیـعت شـغلـیـشان در زمان مـحدود خـود بـه داد و ستد بپردازند اما اینگونه گزینه ها و پیشنهادات کاری بخشی از زندگی مـحسـوب میـگـردنـد. بنابراین ببینید که چه چیزی برای شما بیشتر اهمیت دارد و با اطمینان خاطر تصمیمـی مناسب بگیرید.
اطرافیان
ممکن است شما همه شرایط لازم برای منعکس نمـودن فردی موفق از خود را دارا باشید، اما آیا دوستانتان شـما را در این راه همراهی میکنند؟ ممکن اسـت آنـها دیـدگـاه مـتـفـاوت و مـتـضـادی از مـوفـقیت نسبت بشـما داشـتـه باشند. ( و یا اصلا'' دیـدگاهی نداشته باشند )دوسـتـان به علت تاثیرات منفی راه رسیدن بـه موفـقیـت را برایتان سخت و دشوار میکنند.
برخی از اطرافیان حتی ممکن است متوجه پـتـانـسیـل واستعدادهای نهانی شما نشده و باعث زمین خوردگی وتردید در قابلیتها و تواناییها گردند. حتی برای نامزد و یا همسرتان ممکن است این تصور بوجود آید که توانمندیهای شما هنـوز بـرای خودتان ثابت نشده و این میتواند به بدبینی آنها نسـبت بـه آیـنـده تان منجر گردد. این موضوع ممکن است باعث نا امیدی و تضعیف روحیه شود، اما بیاد داشته باشید که نباید دیگران را مقصر بدانید؛ شما فقط یک قربانی بیگناه نیستید.با وجود ابراز بی اعتنایی آنها هنگام بیان ایده های کاری جدیدتان،بخاطر داشـته باشید که این شما هستید که چنین همراهانی را در آن لحـظـه و لـحـظـات آتی برای خود برگزیده اید.
اگر این گونه روابط دوستی برایتان اهمیت دارد، کاری که باید انجام دهید همسو نمودن دوستانتان با سیستم و خط مشی خود است.چنانچه توانـستـید متقاعدشان کـنید که انسانی شایسته اعتماد و اطمینان میباشید، آنها را دوستان واقـعـی خـود دانسته و در غیر اینصورت برای همیشه از زندگی خود بیرونشان کنید.
فقدان منابع
هیچ چیزی ناهنجار تر از این مـوضـوع نـیست که انسان با وجود داشتن همه قابلیـتهای لازم جـهت رسـیدن بـه مـوفقیت، فقط بخاطر عوامل خارج از کنترل خود، از پیشرفـت باز ماند. فقدان منابع مالی و یا کمبود زمان بدلیل نگهداری از خانواده و یا مسؤلیتهای دیگر میتواند یک قاتل واقعی باشد. رشد کـردن زیـر خـط فقر و یا تامین نمودن نزدیکانی که به شما نیازمند هستند، آینده را بسیار متفاوت از آن چـیـزی کـه در تصـورتـان بوده ترسیم خواهد نمود.
بسیاری از مواقع بـدنـیـا آمدن یک بچه و یا بیماری ناگهانی افراد خانواده باعث لغو شدن برنامه ها و بازماندن انسان از عملی کردن اهـدافـش خـواهـد شد. این هم یکی دیگر از حقایق تلخ زندگی است که همیشه امور بر وقف مراد آدمی نمی باشد.
البته باید دانست که موفقیت نه فقط بر اساس مقیاسهای متفاوت، بـلـکه در مـکانهـا و شرایط گوناگون نیز مورد سنجش قرار میگیرد. موفقیت مالی ممکن است هدف اصلـــی شما باشد، اما پدری خوب و کارمندی سخت کوش بودن برای تامین کردن یک خانـــواده نوپا نیز به همان اندازه پر معنی و ارزنده است. باید پذیرفت که زندگی و هدفهـای مــورد نظر انسان ممکن است دستخوش تغییرات قرار بگیرند که در این شرایط، تـوانـایی شما در تطبـیق خود با این تغییرات یک مقیاس بزرگ موفقیت بشمار میرود.
نیاز به دیدگاهی درون نگر
یک معلم مدرسه، راهبه، افسر ارتش و سرایدار میتوانند بطرق مختلفی مـوفق باشنـد. با اینکه موفقیت در کار ممکن است جذابتر از همه بنظر برسد، اگر در زمان مـورد انتـظار به آن دست نیافتید، بیم ناک نگردید. یـک قـدم بـه عـقـب بـازگـشـته و عـلـت را بـررسـی نمایید.
خواه دوستانتان مقصر باشند و خواه اعتماد بنفستان، دقت کنید که قدمهای صحیـحـی جهت بهینه نمودن فرصتها برای بدست آوردن موقعیتی موفقتر و راضی کننده تر بردارید.
اگر می خواهید دنیایی که در آن زندگی می کنید به همان شکلی که آرزو می کنید باشد، پس دنیای شما به همان شکل آفریده می شود. اگر معتقدید پیشامدها آن شکلی که آرزو می کنید خواهند بود ، پس اتفاقات به همان صورت رخ خواهد داد . اگر معتقدید پیشامدها شکل زندگیتان را تعیین می کنند، همیشه قربانی باقی می مانید. قربانی بودن فواید دارد و راحت هم هست! چون همیشه کسانی اطرافتان هستند که از شما حمایت کنند یا برایتان تأسف بخورند. حالا فکر کنید چه اتفاقی می افتاد اگر در زندگی نقش قربانی را بازی نمی کردید؟ دنیا چه مشکلی پیدا می کرد اگر زندگی را با تمام جنبه هایش می پذیرفتید و هر روز با طلوع آفتاب، امواج درخشان حیات را از خود ساطع می کردید؟
اثر کیفیت تصمیم گیری بر زندگی
شما به دلیل انتخاب هایی که در زندگی انجام داده اید در جایگاه کنونی تان قرار دارید. اگر امید دارید آینده بهتر از گذشته باشد، لازم است انتخاب های بهتری انجام دهید. آیا در دریایی از وام و بدهی غرق شده اید؟ قرار گرفتن در چنین وضعیتی چه احساسی دارد؟ من در این موقعیت بوده ام و می دانم احساس خوبی نمی توان داشت. به هر حال اگر دنبال کمک هستید آن را فقط نزد خودتان پیدا می کنید. کافی است تصمیم بگیرید و عمل کنید. برداشتن اولین گام به سوی بهبود وضعیت ، سخت است. ولی همین قدم ، بهبود را به دنبال می آورد. اگر تصمیم بگیرید و اولین قدم را بردارید، یعنی پشتکار دارید و دوام می آورید.
زندگی شما چطور می گذرد؟ آیا امور مادی و دنیوی تمام آن را فرا گرفته؟ آیا می توانید خود را از انبوه جمعیت کنار بکشید و مستقل باشید؟ برای روزنامه خواندن چقدر وقت می گذارید؟ اصلاً مطالعه می کنید؟ آیا از روند امور راضی هستید؟ وضعیت شغلی تان چطور است؟ شما می توانید در مورد این مسائل تصمیم بگیرید.
روز جدید را متفاوت شروع کنید
خورشید هر روز طلوع می کند. خورشید در مورد زندگی شما چیزی نمی داند. همان کاری را در پیش می گیرد که فرض است هر روز انجام دهد. تصور کنید اگر خورشید مثل شما بود چه اتفاقی می افتاد؟ آیا هر روز طلوع می کرد و جهانی از زیبایی به وجود می آورد؟ شما خورشید نیستید ولی برخلاف خورشید قدرت انتخاب دارید. فقط خودتان قادرید نحوه گذران هر روز را تعیین کنید. اگر در آن روز به دنبال موضوعات منفی هستید، انتظار آنها را هم بکشید. چون پیش می آیند. اگر از روزی که سپری می کنید، ساعاتی هیجان انگیز و توأم با چالش را طلب می کنید، تمام اینها به شما داده می شود. چون خودتان آنها را فرا می خوانید. مثل اسب مسابقه ای که آموزش دیده و به محض باز شدن دروازه ها به جلو می جهد، فکر شما هم باید چنان قدرت تطبیقی با شرایط پیدا کند که به محض زنگ زدن ساعت، آماده مواجهه با روز نو باشید.
رویارویی خوب است
اگر هنگام برخورد با شرایطی که شما را دچار رنجش و زحمت می کند، سخت ترین انتخاب زندگیتان را انجام دهید زندگی بهتری در پیش خواهید داشت. آیا اطرافیان از موضوعاتی صحبت می کنند که نمی خواهید بشنوید؟ به حرفهایشان گوش دهید. آنها سعی دارند کمک کنند. همین اصل را در قبال جریاناتی که ناراحتتان می کنند، در پیش بگیرید. در صورتی از برخورد با این پیشامدها پیروز و موفق بیرون می آیید که در واقع بر آنها مسلط شوید و در نوع برخورد مهارت پیدا کنید؛ راه دیگری وجود ندارد.
اما به هر حال شما ساخته و پرداخته گذشته تان هستید. برای ساختن آینده ای درخشان تر چه کاری می توانید انجام دهید؟ یک دسته کاغذ و قلم مقابلتان قرار دهید. حالا اسم خودتان را روی کاغذ بنویسید. این کار به نظر احمقانه می رسد. اما می خواهیم به نظریه ای برسیم. شما توانستید تصمیم بگیرید و اسمتان را روی کاغذ بنویسید. بنابراین چه چیزی شما را از حمله به مشکل بزرگتر باز می دارد؟ هیچ اجباری در نوشتن نامتان روی کاغذ وجود نداشت. در واقع ترس از نتیجه کار است که شما را از حل مشکلات باز می دارد. اما نکته خنده دار این است که انجام ندادن کاری به خاطر ترس، به طور اتوماتیک نتیجه بدتری به بار می آورد. بنابراین انجام کار، یگانه راه طبیعی مواجهه با مشکل است. حالا موضوعی را که تاکنون شما را بیش از هر چیزی رنجانده ، یادداشت کنید. سپس اولین کاری را که می توانید برای اصلاح و حل مشکل انجام دهید بنویسید و به آن عمل کنید. می بینید که این کار به آن سختی که تصور می کردید، نبود.
۱- خود را بشناسید
امروزه پیشنهاد سقراط در قرن پنجم قبل از میلاد که در آن متنی بر خودشناسی ارائه شد به قوت خود پا برجاست. اهداف احساسات و محدودیت های خویش را بشناسید و با آرامش با آنها برخورد نمایید. خواه از طریق مطالعه، خواه از طریق اندیشیدن و تفکر، سعی کنید بعضی راه هایی را که باعث شناخت شما از خودتان می شود و این که چه چیزهایی شما را خوشحال می کند پیدا کنید. چنانچه به این توصیه عمل کنید، بهتر قادر به کنترل زندگی و مشکلات پیش روی خود خواهید بود.
2 - به خودتان ارزش بدهید و به خود اعتماد داشته باشید
ممکن است سخت به نظر برسد اما سعی کیند رفتارتان گویای این باشد که از خودتان مواظبت می کنید. حتی اگر همیشه احساس عدم اطمینان می کنید، برخورد و رفتار مثبت را به دنیای اطراف هدیه دهید. برخورد مردم با شما متأثر از رفتار و پوشش شماست. بنابراین خود ارزشی و خود اعتمادی را به نمایش بگذارید تا احترام را برای شما به ارمغان آورد.
3 - بیش از حد توان تان کار نکنید
همه ما با سخت کوشی، خواهان تأمین امنیت و رفاه خانواده مان هستیم. اما مهم این است که تعادل را در زندگی حفظ کنیم. معمولاً آن چه از نظر مالی دنبال می کنیم با آن چه که تحقق می یابد یکسان نیست. اگر برای شما تأمین معاش مهمتر از صرف وقت با عزیزان یا لذت بردن از زندگی است، بهتر است در تعیین اولویت ها بازنگری کنید. سعی کنید برقراری تعادل را از کسی که بین زندگی شغلی و خانوادگی اش این توازن را ایجاد کرده بیاموزید یا این که با خانواده یا دوستانتان راجع به تأثیرات شغلی تان بر روی آنها صحبت کنید.
4 - از افراد منفی دوری کنید
از ارتباط مسموم که در شما احساس ناراحتی، عصبانیت یا ناامنی می کند اجتناب کنید. حتی المقدور ارتباط خویش را با کسانی که برای شما افسردگی به ارمغان می آورند به حداقل برسانید، کسانی که اکثراً محبت های دریافتی را بدون پاسخ می گذارند و یا کسانی که دائماً از شما انتقاد می کنند. صداقت سخنان چنین افرادی را مورد ارزیابی قرار دهید تا ببینید که میزان حقایق موجود در سخنانشان تا چه حد براساس ارتباطی مثبت و خوش بینانه است. اگر کسانی شما را تحت فشار روانی قرار می دهند صریحاً از آنها بخواهید شما را رها کنند.
5 - مثبت فکر کنید
سعی کنید از حداکثر توانایی هایتان استفاده کنید و به قدرت خویش اتکا کنید. علایق شخصی تان را با مطالعه و رفتن به کلاس توسعه دهید. علایق جدید را امتحان کنید و شکست هایتان را به کار گیرید.
همه ما بخشی از اوقاتمان را از دست داده ایم اما افراد موفق از شکست هایشان درس گرفته اند و مغلوب شکست شان نشده اند. اگر شما توانایی هایتان را به خوبی افزایش دهید و نقش مثبتی داشته باشید واقعاً قادر به تغییر موقعیت های منفی به موقعیت های مثبت خواهید بود.
6 - ورزش، ورزش، ورزش
یک رژیم غذایی مناسب و قدری فعالیت بدنی روزانه، اعم از این که پیاده روی آرام باشد یا کار بیرون، فشار و
اضطراب را تخفیف می دهد و روحیه را شاداب نگه می دارد. ورزش و تمرینات بدنی، افراد را از احساس برتری طلبی رهایی و توانایی های سرکوب شده ذهن را ترقی می دهد. همین امر منجر به جلوگیری از افسردگی می شود. برای اشخاص متفاوت ورزش های مناسب آنها وجود دارد. تمرینات کششی و یوگا برای تخفیف فشار بسیارمناسبند. بعضی تمرینات نیز می توانند به رفع عصبانیت کمک کنند. البته ورزش بیرون از منزل فواید مضاعفی دارد، نور آفتاب در بهبود روحیه و تخفیف افسردگی کمک مؤثری محسوب می شود.
7 - بخشی از اوقاتتان را تنها بگذارید
«لذت بردن از جمع دوستان» و «تنهایی» دو بخش از زندگی اند که برای تقویت روحیه بسیار مهم اند.
علاوه بر گذراندن 20 دقیقه در حمام ، گوش دادن به موسیقی یا خروج از منزل به قصد لذت بردن از طبیعت، زمانی رابرای لذت بردن از تنهایی خویش صرف کنید. چنانچه این امر را سخت یافتید ممکن است با توسل به اجتماع از مشارکت در موضوعات مهم دوری کنید.
8 - به دیگران کمک کنید و اجازه دهید دیگران به شما کمک کنند
وقتی مشکلاتتان طاقت فرسا به نظر می رسد نشان دهید که کمک دیگران می تواند اضطراب و دلواپسی شما را برطرف کند، بنابراین مشکلاتتان را کاملاً در منظر دیگران قرار دهید. کمک بلاعوض در مسائل اجتماعی یا کمک به دوستان نیز می تواند به نفع شما تمام شود. اگر در مقابل کمکی کم دریافت کرده اید به همان میزان به دیگران مساعدت نمایید. به این ترتیب جمعیت مناسبی از دوستان و اقوامی را در اطراف خود جمع می کنید که شریک اوقات خوش شما هستند و مددکاران زمان تنگی و سختی تان.
9 - ارتباط و مراودات
با روشی روشن و در عین حال همراه با آرامش و متانت، احساساتتان را نسبت به خانواده، دوستان و مدرسه و دانشگاه تان بیان کنید و با دقت کامل به جواب آنها گوش فرا دهید. هرگز خود را تحت فشاری که ناشی از عدم بیان احساساتتان است قرار ندهید. چرا که این فشار، انفجار ناگهانی در پی خواهد داشت و دیگران شما را به «عصبانیت» خواهند شناخت.
عصبانیتی را که باعث پریشانی و دانستن نقاط ضعف شما می شود کنترل کنید. هرگز اجازه ندهید دیگران ذهن شما را بخوانند.
10 - موقع احتیاج، کمک بطلبید
افرادی را پیدا کنید که هنگام مشکلات بتوانید با آنها مشورت کنید. چنانچه پس از مشورت با دوستانتان و خانواده، مشکلات تان همچنان طاقت فرسا جلوه می نماید و احساس عدم آرامش می کنید، با مشاورینی صحبت کنید که خواهان کمک و یاری به شما هستند. اگر احساس عدم امنیت، نگرانی یا ناراحتی و پریشانی می کنید فوراً از یک مشاور متخصص کمک بگیرید.