ایسنا-شکسپیر میگوید: «برخی انسانها بزرگ آفریده شدهاند؛ برخی بزرگی را به دست میآورند و بر گروهی، بزرگی ناخواسته سوار میشود.»
عرصهی سیاست در دو کانون اندیشه و سیاستمداری خلاصه میشود. هرچند صاحبان اندیشه عموماً در دایره متفاوتی از سیاستمداران فعالیت میکنند.
اما سیاستمدارانی نیز هستند که اندیشه هم تولید میکنند و دو کانون اندیشه و سیاستمداری را در میدان بزرگتری گرد آوردهاند. از یک منظر، تاریخ، خطی است که از عملکرد یک سیاستمدار به عملکرد دیگری پیوند خورده است؛ به درجهای که سیاستمدار، بزرگ آفریده شده باشد و در زمان مناسبی به مدیریت و هدایت موضوعات تعیینکننده پرداخته باشد، نقطه و کانون تاریخی برجستهای را به جای میگذارد. تفاوت میان مدیریت و سیاستمداری این است که مدیر، کارها را درست انجام میدهد اما سیاستمدار، کار درست را انجام میدهد. این تفکیک به قدری اهمیت دارد که سرنوشت و جهتگیری ملتها را مشخص میکند.
در این نوشته آمده است: تاریخ همهگونه سیاستمدار دارد و همانطوری که شکسپیر تقسیمبندی میکند، عدهای سعی میکنند بزرگی را به دست آورند و در عین حال، انبوهی از صاحبان مقام در سایه پیشآمدها، بزرگی را از آن خود میکنند. گروه اول شکسپیر، یعنی انسانهایی که بزرگ آفریده شدهاند، کیفیت و جهتگیری تاریخ را شکل میدهند؛ کسانی که حتی اشتباهاتشان در فرآیندهای تاریخی، زایندهی پویایی است. تحقق هیچ کار مهمی بدون وجود انسانهای بزرگ امکانپذیر نیست. انسانهای بزرگ، اراده میکنند و انسانهای متوسط در آرزوهای خود غوطهورند
برایان تریسی:
مطالعه و تحقیقات نشان می دهد که مدیران، کارفرمایان و مردان موفق جهان از اراده ای چیرگی ناپذیر و مقاومتی تزلزل ناپذیر برخوردار هستند. هر انسانی که در زمینه ای به موفقیتی چشمگیر می رسد، بیشتر وقت ها طی سالیان دراز پیش از آنکه به پیروزی نهایی برسد باید با ناملایمات فراوان دست و پنجه نرم کند. در ۱۸۹۰، امریکا در رکود اقتصادی سختی گرفتار شده بود. کارخانه ها، صنایع و بازرگانان در سراسر کشور ورشکست شده و هزاران هزار انسان از کار بیکار شده بودند. بازرگانی که در میدوست زندگی می کرد، در کشاکش این رکود، هتل خود را از دست داد و با پول کم و وقت زیاد بر جای ماند. او تصمیم گرفت برای برانگیختن و الهام بخشیدن ملتش برای ایستادگی و ادامه دادن تلاش و سازندگی، کتابی بنویسد.
این بازرگان اوریسون سویت ماردن نام داشت. او در بالای یک اصطبل اطاقی کرایه کرد و به مدت یک سال تمام شب و روز را کار کرد تا کتابی نوشت که آن را در راه پویایی نام گذاشت. این کتاب شرح حال زنان و مردان بی شماری را بیان می کرد که در برابر دشواری های فراوان به سختی پایداری کرده تا به پیروزی رسیده بودند.
سرانجام، کتاب به پایان رسید. اوایل غروب، اوریسون صفحه پایانی را تمام کرد. خسته و گرسنه بود، برای شام به رستوران کوچکی در پایین خیابان محل سکونتش رفت. زمانی که در رستوران نشسته بود و شام می خورد، اصطبل آتش گرفت. تا وقتی که برگردد تمام دست نوشته هایش که بیش از ۵۵۰۰ صفحه می شد در شعله های آتش سوخت.
هرگز تسلیم نشوید
در ابتدا نا امیدی و افسردگی وجود او را فرا گرفت. سپس به یاد آورد که در تمام صفحات کتابش از اهمیت ایستادگی در برابر ناامیدی سخن گفته است پس با الهام گرفتن از ذخایر درونی خود، بار دیگر نوشتن کتاب را آغاز کرد و یک سال دیگر برای آن وقت گذاشت. او تسلیم نشد.
وقتی کتاب به پایان رسید چاپ آن را به ناشران چندی پیشنهاد داد ولی در میانه رکود اقتصادی که اکنون سومین سال را سپری می کرد هیچ کس به چاپ یک کتاب الهام دهنده و تشویق کننده علاقه ای نشان نمی داد. او شرایط را پذیرفت و منتظر شد تا وضعیت بهتر شود. پس از آن به شیکاگو رفت و مشغول به کار شد.
روزی با یکی از دوستانش که با ناشری آشنا بود درباره کتابش حرف زد. ناشر دست نویس کتاب را خواند و بسیار علاقه مند شد. او احساس کرد که این کتاب درست همان کتابی است که آدم ها باید در بحبوحه یک بحران اقتصادی – یا هر زمان دیگر بخوانند. کتاب او منتشر شد و در فهرست کتاب های بسیار پر فروش قرار گرفت. این کتاب منبع الهام و تشویق و ترغیب هزاران هزار انسان واقع شد.
بسیاری از سیاستمداران بزرگ و مردان موفق در عرصه کار و تجارت گفته اند که کتاب او امریکا را به قرن بیستم رساند. این کتاب تأثیر بسزایی روی اذهان تصمیم گیرندگان در سراسر کشور داشت و در تاریخ کتاب های رشد و توسعه فردی تا آن زمان، یکی از مهم ترین کتاب های کلاسیک شناخته شد. کتاب در راه پویایی به وسیله کسانی مثل هنری فورد، توماس ادیسون، هاروی فایرستون و جی.پی.مورگان مطالعه شد و سر مشق ایشان قرار گرفت.
حرکت کنید و ادامه بدهید
اوریسون سویت ماردن در کتابش نوشت: برای موفقیت دو پیش نیاز اساسی وجود دارد. نخست، آغاز کردن با اراده ای استوار. دوم، ادامه دادن با سرسختی. او با اشاره به ویژگی پایداری، نوشت، برای مردی که توانایی خود را تشخیص می دهد، نا امید نمی شود و اراده ای راسخ و چیره ناپذیر دارد، شکست وجود ندارد؛ برای مردی که هر گاه زمین می خورد بر می خیزد، در موقعیت هایی مشابه که دیگران تسلیم می شوند پایداری می کند، و زمانی که بقیه آدم ها عقب نشینی می کنند او به حرکت ادامه میدهد، شکست معنا ندارد.
بسیار بوده که شروع کرده ایم اما اواسط راه، نیمه کاره رها کرده ایم. بسیار بوده که قصد کرده ایم اما شروع نکرده، خسته شده ایم، بارها پیش آمده که خواسته ایم اما بریده ایم!
آیا آخرین باری که عقب نشینی کرده اید را به خاطر می آورید؟ احتمالا چندان دیر و دور از خاطر نیست. احتمالا آنقدر قریب الوقوع بوده است که همین حالا با یادآوری آن احساس رنجش و تلخی به شما دست داد. مهم نیست! انصراف برای همه بوده است. چه برای یک دانشجوی چند ترم گذرانده، چه برای زوجی که از هم جدا شده اند، چه برای ورزشکاری در میدان رقابت و چه برای پژوهشگری در دوره تحقیقات یا تاجری در یک پروژه سرمایه گذاری…
همانطور که گفتیم این مهم نیست، بلکه مهم آن است که بدانیم چگونه از این پس دیگر انصراف ندهیم، عقب نشینی نداشته باشیم و میدان را خالی رها نکنیم. مهم آن است بدانیم آنقدر زمان در اختیار نیست که اگر چه حق انصراف برای همه هست اما استفاده از آن برایمان مجاز نیست! مهم این است که بدانیم آنقدر فرصت در اختیار نداریم تا با جا زدن ها و ترسیدن فرصت های آتی را نیز از بین ببریم.
زمان، زمان عملگرایی است. زمان، زمان دست به کار شدن و پیگیر بودن و شهامت داشتن است. در این لحظه باید برای رسیدن به خواسته ها کله شق بود. دقیقا یک کله شق هدفمند!؟
برای رسیدن به هدف باید پیگیر بود و استقامت داشت و برای آنکه بتوانید پیگیر باشید و استقامت به خرج دهید باید مثل یک کودک باشید!؟ آیا کودکی خود را به خاطر می آورید؟ اصلا یادتان هست که برای صاحب شدن یک عروسک، یک کامیون اسباب بازی یا حتی یک بستنی قیفی چقدر پافشاری می کردید؟ یادتان هست چقدر کله شق بودید و همین کله شقی، شما را به اکثر خواسته هاتان می رساند؟
شاید مساله اصلی امروزی ما انسان ها این است که گذشته خود را فراموش کرده ایم یا به دلایلی چون خرده گرفتن های دیگران، تعصبات جامعه، حرف ها و یا تمسخر های مردم نمی خواهیم که مانند آن زمان رفتار کنیم. در واقع نمی خواهیم خودمان باشیم، نمی خواهیم آنگونه که هستیم به زندگی ادامه دهیم و در عوض به سمت تبدیل شدن به نه یک شخصیت، بلکه شخصیت های جدیدی که از بیرون به ما القا شده اند متمایل می شویم.
چند روز پیش در رستورانی کودکی را دیدم که باعث شد تا به خاطرات کودکی خودم برگردم. آن پسر خردسال به خاطر آنکه پدر و مادرش سلیقه او را در انتخاب غذا نادیده گرفته بودند با لحن تاکیدی و هجی شده ای مدام و پشت سرهم، با صدای بلند می گفت: “من، این، غ، ذا، رو، ن، می، خوام!” به همین راحتی! من این غذا را نمی خواهم، من این شرایط را دوست ندارم، من خواستار آرامش هستم، من باید تغییر کنم، من باید به هدفم برسم، من باید بهتر شوم! ما چه می خواهم و چه نمی خواهیم؟ چقدر شهامت آنرا داریم تا از خواسته هایم دفاع کنیم و مهمتر از آن چقدر شهامتش را داریم تا انتظارات بیهوده دیگران را منظور و برآورده نکنیم؟!
استقامت داشتن یک مهارت است و خبر خوب آنکه تمامی مهارت ها قابل یادگیری اند اما تنها به شرط آنکه اصول آنها را بیاموزیم و آنها را مورد تکرار و تمرین قرار دهیم. برای استقامت داشتن باید اول از هر چیز خودمان باشیم. باید به اصالت خود رجوع کنیم. باید ترس ها را رها کنیم، حرف های دیگران و و ایده های بیجای دیگران را ناچیز شمرده و به خود برگشت. باید خودمان باشیم، باید جدی تر باشیم…
به خودتان نگاهی بیندازید!؟ احتمالا زیاد نمی خندید چون دیگران شما را سبک رفتار خطاب می خوانند، با اشتهاء غذا نمی خورید چون مردم رفتار شما را تائید نمی کنند، شادی نمی کنید چون اطرافیان شما را بیهوده خوش می دانند اما باید بپذیرید که اینها، همان واقعیت های شما هستند. اینها هستند که نشان می دهند شما واقعا چه کسی هستید. اینها هستند که استعداد ها، توانایی ها و موقعیت شما را مشخص می کنند. شما باید خودتان باشید و باید از دور شدن از خود فاصله بگیرید. شما همینگونه آفریده شده اید و باید بپذیرید که این واقعیت شماست. نمی توانید صلاح پروردگار را به صلاح خود بفروشید!؟
تنها انسان اصیل و آنکه فقط برای خویشتن واقعی بودن تلاش می کند می تواند تا پایان استقامت به خرج دهد. انسان های بزدل آنهایی هستند که هر بار و به نوید هرکس جهت خود را تغییر می دهند و راه دیگری را برای پیمودن انتخاب می کنند. انسان هایی که خودشان نیستند و دائما تحت تاثیر نظرات دیگران قرار می گیرند نمونه بارز حکایت پدر و پسری هستند که یکبار پدر سوار الاغ بود، یکبار پسر، یکبار هم هر دو پیاده و آخر هم الاغ سوار بر هردوشان!
با خودتان صادق باشید. ببیند در کجا از خود فاصله گرفته اید. ببینید کجا خودتان را منکر شده اید. نگاهی به اطراف بیندازید و عقب نشینی های بی دلیل خودتان را بپذیرید و در عوض و با تمام قوا، با تمام وجود فرمان به پیش صادر کنید و حتی برای لحظه ای هم از حرکت باز نایستید.
بزرگی گفته است “هرگز به خاطر آرامش، تجربه ها و باورهایتان را منکر نشوید”. تجربه ها و اعتقادات شما بیانگر شخصیتتان هستند. آنها می گویند که شما چه کسی هستید و چه توانایی هایی دارید. اگر آنها را به روی زمین رها کنید، دیگران از زیر پا گذاشتن و له کردن آنها باکی ندارند و کوچکترین شرمی نخواهند کرد و کسی که تجربیات و باورهایش را اینگونه کوچک و بی اهمیت بداند دیگر چیزی برای ادامه دادن ندارد.
درس هایی که گرفته ایم و باورهایی که داریم پایه و اساس و سوخت استقامت ما هستند. آنها را ارج نهید و هر کجا که لازم است بلند شوید و صدای خود را به گوش دیگران برسانید. زمانی که تجربه ها و باورها را منکر نمی شوید، خودتان را باور کرده اید. برای اینکه دیگران شما را باور کنند، کافی است ابتدا خودتان، خودتان را بپذیرید و باور داشته باشید تا بعد از آن جهان شما را باور کند و بطلبد.
انسان های خود باور، انسان هایی که عزت و احترام نفس خود را حفظ می کنند همیشه هدفی دارند. هدف و هدفمندی پشتوانه مستحکم و استوار استقامت داشتن است. کسانی که هدفی دارند و از اهمیت آن آگاهند، هدفمند و صبور، استقامت پیشه می کنند. آنها مصائب را به جان می خرند و در گزینش خواسته ها همواره قاطع باقی می مانند اما در راه رسیدن به آنها انعطاف به خرج می دهند.
با داشتن هدف و به واسطه خود انگاره و تصویر ذهنی که از هدفمندی به دست می آورید همیشه به خودتان رجوع خواهید کرد. همیشه به خودتان یادآور می شوید که چه هستید و چه می خواهید. چه هستید و چه ماموریتی در وجودتان نهاده شده است. زمانی که هدفمند هستید تجربیات و باورهایتان دائما یادآوری می شوند و به پشتوانه آنها و به احترام هدفی که دارید، می دانید، تسلیم شدن یعنی فراموش کردن خود، منکر شدن باور ها و تجربیات، از دست دادن رویاها و تبدیل شدن به انسانی ضعیف. تسلیم شدن یعنی فراموش کردن خودانگاره و تمامی تصویر های ذهنی مثبتی که از خودتان در آینده و شرایط آتی داشته اید. تسلیم شدن یعنی آنکه فراموش می کنیم که به واقع “این جهان، جهان تغییر است و نه جهان تقدیر!”
کسی که خود باور است، هدف هایش را برگزیده و در راه رسیدن به آنها انعطاف به خرج می دهد، طالب یادگیری خواهد بود. شما نیز باید چنین باشید. باید هر روز نکته ی جدیدی بیاموزید، باید هر روز برای بهتر شدن تلاش کنید. ببینید بهبود و پیشرفت مدام شما در کجاست چرا که کسانی که به بهبود و پیشرفت مدام توجهی ندارند به سطوح بالاتر نمی رسند و کسانی که در نقطه آغازین درجا می زنند هرگز از پس مسائل بزرگتر بر نخواهند آمد و به ناچار ترک میدان می کنند. آنچه که می دانید تعیین کننده استقامت شما است و آن چیزهایی که خواهید آموخت مشخص می کنند که تا چه حد در برابر ناملایمات آتی و احتمالی پایدار خواهید بود و استقامت به خرج می دهید!
به هر روی، استقامت، بیشتر یک میل باطنی است، یک خواسته است، یک باور از خود است. زمانی که به باور توانستن نرسیده ایم گاه زودتر از آنچه که می بایست تسلیم می شویم. گاه زودتر از آنچه که می توان ماند خودمان را می بازیم و موقعیت ها را واگذار می کنیم.
برای شکستن یک سنگ بزرگ، یک ضربه به تنهایی کافی نیست. باید ضربات متعددی به آن زد. باید بی وقفه کوبید، باید بی وقفه ضربه وارد کرد، باید بی وقفه به متلاشی شدن سنگ فکر کرد و به ضربه زدن ها ادامه داد.
استقامت رمز اول و آخر هر پیروزی است. از همان ابتدا می بایست با خود عهد بست که تا آخر و تا به نتیجه نرسیدن هرگز تسلیم نشد. از همان اول باید با خود پیمان بست که ضربه ها را آنقدر وارد کرد تا مشکلات متلاشی و خرد شوند. انسان چیزی فراتر از یک اسم، چیزی فراتر از روزمره گی است و میزان استقامت و ایستادگی هر فرد است که به او نشان می دهند او واقعا کیست.
از شرایط نترسید. شجاعانه به میان آنها بروید، با آنها روبرو شوید و برای حل چالش ها و بحران ها فکری کنید و دست به کار شوید. پاسخ ما در شرایط بحران و سختی ها به ما نشان می دهد که ما واقعا کیستیم. شرایط پیچیده و سخت به مثابه تمرینات ورزشی هستند. مشکلات باعث می شوند تا آموخته های ما از خودمان و از شرایط و محیط بیشتر شود. مسائل باعث می شوند تا به سطح بالاتری از آگاهی برسیم و همچنین در آینده تحمل مان در برابر مصائب افزایش یابد. پس به باشگاه پرورش اندام ذهن و استقامت خوش آمدید!؟
آنها که استقامت را سرلوحه قرار می دهند همیشه قابل ستایش بوده اند و نامشان در تاریخ ماندگار شده است. به راستی، فارغ از تمامی تلقین های اطرافیان و دیگران و باورهای غلطی که تا امروز از خودتان داشته اید شما چه کسی هستید؟!!
قانون1: بیائید ذهنمان را پر از فکر آرامش، شجاعت، سلامتی و امید کنیم زیرا زندگی ما همان چیزی است که ذهنمان می سازد.
قانون 2:بیائید حتی با دشمنان حتیٌ الامکان درگیر نشویم ، زیرا این کار بیشتر از آن که آنها را آزرده خاطر کند، از ما نیرو می گیرد.بیائید حتی یک دقیقه را هم صرف فکر درباره کسانی که دوست نداریم نکنیم.
قانون 3:الف- به جای نگرانی درباره ناسپاسی،انتظار ناسپاسی داشته باشیم. یادمان باشد که حضرت مسیح فقط در یک روز ده آدم جذامی را شفا داد وفقط یک نفر از او تشکر کرد.
ب- یادمان باشد که تنها راه دست یافتن به خوشحالی وسعادت، انتظار تشکر از دیگران نیست، بلکه بخشش را باید به خاطر شادی بخشش دوست داشت.
د- یادمان باشد که سپاسگذاری را باید همچون بذری کاشت بنابراین اگردوست داریم، فرزندانمان آدمهای شکرگذاری بار بیایند، باید این صفت را به آنها بیاموزیم.
قانون4:همیشه چیزهایی را که باید شکرشان را به جا بیاورید بشمارید، نه مشکلاتتان را.
قانون 5:از دیگران تقلید نکنیم. خودمان را بشناسیم وخودمان باشیم زیرا حسادت یعنی جهل و تقلید یعنی خودکشی.
قانون 6:وقتی تقدیر به دستمان یک لیمو ترش میدهد، از آن شربت درست کنیم.
قانون 7:با اندکی شاد کردن دیگران، اندوه خود را از یاد ببریم. وقتی به دیگران نیکی می کنید به خود نیکی کرده اید.
دیل کارنگی